«انکحتُ ... » عشق را و تمام بهار را

«زوجتُ ... » سیب را و درخت انار را

«متعتُ ... » خوشه خوشه رطب های تازه را

گیلاس های آتشی آبدار را

«هذا موکلی ... »: غزلم دف گرفت، گفت

تو هم گرفته ای به وکالت سه تار را

«یک جلد ... » آیه آیه ی قرآن! تو سوره ای!

چشمت «قیامت» است! بخوان «انفطار» را!

«یک آینه ... » به گردن من هست ... دست توست،

دستی که پاک می کند از آن غبار را

«یک جفت شمعدان ... »؟! نه عزیزم! دو چشم توست

که بر دریده پرده شب های تار را

مهریه ی تو چشمه و باران و رودسار

بر من بریز زمزمه آبشار را

«ده شرطِ ضمن ... » ده؟! ... نه! ... بگویید صد! ... هزار!

با بوسه مُهر می کنم آن صدهزار را!

 

لیلی تویی که قسمت من هم جنون شده

پس خط بزن شرایط دیوانه وار را (1)

..............................................................................................................................................

بعدالتحریر:

ببخشید اگر دوستان را دعوت نکردیم، مجلس بسیار مختصری بود. هم به دلیل ایام محرم و هم اعتقاد هر دو خانواده به مراسم مختصر و مفید. به هر حال ان شاء الله در شام عروسی جبران می کنیم. در آغاز این مرحله از زندگی محتاج دعای خیر عزیزان هستیم.

یاحق

 


 

(1) شعر از سیامک بهرام پرور

+ نوشته شده در  شنبه بیست و چهارم آبان ۱۳۹۳ساعت ۹:۱۹ ب.ظ  توسط محمد کوره پز  |