روانشناسی مخالف جماعت هم عالمی دارد برای خودش.

مدتی است به این نتیجه رسیده ام که ما در برخورد با افرادی که با سیاستی از سیاست های نظام مخالف اند، بهتر است قبل از هر چیز خود آن فرد را بشناسیم. گاهی افراد حرفی می زنند که حرفی دیگر زده باشند. گاهی انتقادی می کنند تا دق دلی شان را از مطلب دیگری درآورده باشند. اتفاقا این روش در بین خود این اقشار شناخته شده است و ما هم اگر روحیات شان را بشناسیم مثل گذشته به جملات شان حساس نخواهیم شد.

یکی از مطالبی که من از رهگذر روانشناسی مخالفان کشف کرده ام «قالب های پیش فرض ذهنی برای دسته بندی طرف مقابل» است. به عنوان مثال از نظر این دوستان، بنده به عنوان یک بسیجی یا حزب اللهی اصلا نمی توانم نقدی به نظام داشته باشم! بارها دیده ام که ایشان به محض دیدن یا شنیدن انتقادی از طرف یک چهره مذهبی با حیرت و بعضا با شعف فرموده اند: «معلوم شد بین اینها هم آدم عاقل پیدا میشه!» (جل الخالق!) من در قالبی دسته بندی شده ام که باید متعصب و مدافع بی منطق نظام باشم. فلذا باور بنده به وجود برخی سیاهی ها در بدنه نظام به هیچ عنوان در مخیله شان نمی گنجد!

یا مثلا از نظر این رفقا امکان ندارد امثال من بتوانند با هنر سینما ارتباطی برقرار کنند. چون در این حوزه گاهی مرزهای شرعی مغشوش می شوند و حکما آدمی با ریش و پشم من باید از شعاع دو کیلومتری اش هم حذر کند!

همین فرمان را بگیرید و بروید برای تحلیل مسائل مشابه.

***

تا اینجا البته مشکلی نیست. سوء تفاهمی است اجتماعی که به مرور رفع می شود. مشکل زمانی است که مسئولی در قواره وزیر یا رییس جمهور، به جای تبیین این اختلافات و به تبع افزایش وحدت در جامعه، دقیقا در مسیر عکس عمل کند. آن هم با این هدف که با ایجاد دوقطبی، پایگاه رای خود را در برابر یک تهدید موهوم منسجم نگاه بدارد. (متاسفانه بهترین اصلاح طلب ها هم این ایراد را دارند (+))

یکی از دلایل حملات گاه و بیگاه رییس جمهور به منتقدان توافق هسته ای در همین جاست. هرجا بن بستی در مذاکرات پیش می آید و به تبع نگرانی در مورد از دست رفتن سبد رای 51 درصدی دولت، بلافاصله رییس جمهور با چند عبارت تند فضا را رادیکال می کند تا حامیان دیروز فراموش شان نشود که باید در برابر یک عده «کم سواد»، «بی شناسنامه»، «تازه به دوران رسیده» و ... متحد و منسجم باشند!

(یک بار دیگر مرور کنید فرمایشات اخیر رهبر معظم انقلاب در تکلیف دولتی ها به حفظ اتحاد.)

***

اگر بگویم دولتمردان واقعا ما را کم سواد و بی شناسنامه و ترسو و ... می پسندند گزاف نگفته ام. مخالف جاهل نعمتی است که خدا به بعضی بندگانش اعطا میکند! (و الحمد لله الذی جعل اعدائنا من الحمقاء) اما از مخالف عاقل باید ترسید!

***

آرزوی بعضی ها این بود که نظام اسلامی از همان ابتدای تشکیل دولت یازدهم بی خیال تکرار تجربه می شد و راه مذاکره را می بست تا جامعه برای مدتها -شاید تا ابد!- درگیر جنگی دردناک و نفس گیر بین حامیان مذاکره و مخالفان آن بشود.

اما موضع میانه رهبر انقلاب (جواز مذاکره با اعلام عدم خوش بینی نسبت به آن) دقیقا همان چیزی بود که از یک رهبر هوشمند و صبور در راه تربیت فرهنگی-سیاسی جامعه مورد انتظار بود. نیاز به تکرار این تجربه برای بخشی از جامعه به جد احساس می شد.

بعد از انتخابات یکی از دوستان مذهبی و معتقد بنده که به آقای روحانی هم رای نداده بود با لحنی عالمانه به من می گفت: «من قبول دارم انرژی هسته ای برای کشور لازم است. اما خوب یک مقدار هم باید به فکر اقتصاد و وضع معیشت مردم بود. اجازه بدهید قدری هم مذاکره کنیم و نرمش به خرج بدهیم تا گشایشی در زندگی مردم ایجاد شود. باید تحمل مردم را در نظر گرفت. انرژی هسته ای خوب است اما نه به قیمت از کار افتادن چرخ پیشرفت کشور و ...»

برای من که کدواژه های تبلیغاتی آقای روحانی را در کلام دوستم می دیدم چندان از مواضعش تعجب نکرده و اتفاقا به ریشه رای آوری آقای روحانی بیشتر پی بردم. اما ادامه بحث حقیقتا بی فایده بود. در بین شاهد مثال آوردن های مکرر این دوست عزیز تنها اشاره کردم که آینده همه چیز را روشن می کند و ایشان هم موافق بود.

***

بارها به دوستان گفته ام که امام خامنه ای(حفظه الله) برای رشد فکری مردم ارزشی فوق تصور قائل هستند و چون بار حفظ نظام را بر دوش آحاد ملت می بینند از هیچگونه هزینه ای برای ارتقای هوش سیاسی و بصیرت مردم فروگذار نمی کنند. حتی اگر آنچه هزینه می شود به قیمت خون شهدای هسته ای و بلکه شهدای جنگ و انقلاب به دست آمده باشد.

دیروز یکی از نخستین علائم به ثمر رسیدن این کلاس درس ملی را در سخنرانی رهبر مشاهده کردم. آقا در اثنای صحبت فرمودند: «من با مذاکره کردن مخالف نیستم؛ مذاکره کنند؛ تا هروقت می خواهند مذاکره کنند!» که عکس العمل آن شلیک خنده حضار بود!

گرچه اجتماع فوق به نوعی یکدست از جریان بچه حزب اللهی های قم بود اما اگر من جای مسئولان دولتی بودم، به خنده افتادن همین جمع را به عنوان زنگ خطری برای اعتبار شعارهایم تلقی می کردم. مارک تواین در جایی می گوید: «در برابر نیروی خنده هیچ چیز نمی تواند مقاومت کند!» اگر مذاکرات بی نتیجه فعلی آرام آرام به لطیفه ای در بین مردم تبدیل شود و استعداد طنز پردازی مردم صبح به صبح جوک های هسته ای را با پیامک دست به دست بگرداند هیچ تبلیغ و توپ و تشری نخواهد توانست اثر منفی ان را بر محبوبیت دولت از بین ببرد.

***

یک مقدار مکررات عرض کنم ... در حال حاضر راه های قبلی دولتی ها همه به بن بست رسیده اند و تنها مفر ممکن کم ارزش جلوه دادن مسئله هسته ای برای توجیه عقب نشینی های آینده است. بعید نیست همین روزها خانم ابتکار گزارشی بدهد مبنی بر وجود ذرات رادیواکتیو در اطراف سایت نطنز و تاثیرات مخرب ان بر گونه های مختلف زیست محیطی! بلکه این یکی را هم به سرنوشت بنزین پتروشیمی دچار بفرمایند!

هرچند که اگر الان در سمیناری گفته شود «با واردان بنزین یورو 4 هوای تهران پاک شده» باید ته جمله توی پرانتز اضافه کرد: «خنده حضار!»

یاحق

+ نوشته شده در  جمعه نوزدهم دی ۱۳۹۳ساعت ۱:۱۸ ق.ظ  توسط محمد کوره پز  |